۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

جداً این پول ها چه میشود ؟

خوب ! خبر را كه دیدید. خیلی شفاف اعلام شده ایران سالانه 217 میلیارد دلار از فروش نفت و گاز (معادن ، پتروشیمی ، مالیات و ... رو حساب نكردیم) پول می گیرد
217 میلیارد دلار =238700 هزار میلیارد تومان .... یعنی روزانه حدودا 650 میلیارد تومان (دلار به قیمت 1100 تومان)
یعنی با درآمد یك روز نفت و گاز كشور می توان بدون وام و منت كل مسكن مهر یعنی 31000 واحد 75 متری را از ابتدا با قیمت هر متر مربع 300000 تومان ساخت و تمام كرد و به رایگان به مردم داد!
یعنی با در آمد پنج روز ( صبح شنبه تا پایان چهارشنبه) می توان یارانه نقدی كل كسانی كه ثبت نام كرده اند یعنی 72 میلیون و پانصد هزار نفر را واریز كرد
یعنی اینكه با درآمد یك روز و نیم كشور می توان ورزشگاهی ساخت كه لیاقت برگزاری المپیك لندن را داشته باشد
یعنی با در آمد یك روز می توان دو نیروگاه 450 تا 500 مگا واتی ساخت یعنی برابر بانیروگاه اتمی بوشهر كه قرار است 1100 مگا وات نیرو تولید كند
یعنی با در آمد یك هفته مملكت می توان 104 هواپیمای ایرباس A320 نو خرید
با در آمد بیست روز كشور می توان 743150 تویوتا كرولا 2011 خرید و هرچی ماشین داغونه از سطح كشور جمع كرد وسرانه مصرف بنزین رو به 5-6 لیتر در 100 كیلومتر رسوند
پس با حدود یكماه درآمد نفت و گاز میتوان نصف مشكلات سی ساله مملكت رو حل كرد... ببین با 12 ماه چه كارهایی میشه كرد!

جداً این پول ها ...؟

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

برای ثبت در تاریخ

صفحه ایی در فیسبوک یه حرکت نمادین رو شروع کرده ،برای مردمی که حافظه تاریخی ضعیفی دارند ، توصیه میکنم یه سری بزنید

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

خدا عادل است، اگر مردم ایران مثل دیگر کشورها شاد و آزاد و مرفه بودند خدا عادل نبود!

لیاقت ما بدتر از اینهاست . چطور میتوان انتظار داشت مردم ایران که با این بی تفاوتی نسبت به خون های ریخته شده بر کف خیابان ، با این نشستن در خانه ها و دنبال کردن اعتراضات از ماهواره و بالاترین، با این تحلیلهای سیاسی و اقتصادی در تاکسی و مرگ بر گفتنها و درود فرستادنهای بی پشتوانه و این خواب دو هزار و پانصد ساله مانند بقیه مردم دنیا که جنگیدند ، خون دادن تا آزادی واقعی بدست بیاورند ، آزاد باشند.

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

جهان سوم

جهان سوم اونجایی که مرگ طبیعی مربی فوتبالش مهمتر از مرگ ناشی از بیش از 50 سال شکنجه و زندان یک مبارز سیاسی و دختره شه. یعنی صد سال مبارزه این پدر و پسر و نوه ارزش اون مصاحبه دو دقیقه ای ناصر حجازی رو نداشت؟؟؟!!
واقعآ متاسفم

ایرانی خوب نگاه کن ، این پیکر هاله سحابی نیست. این خود تویی، منم...



هاله سحابی در مراسم تشییع پدرش عزت الله سحابی ،
در اثر پنجه بوکس لباس شخصی ها درگذشت
ایرانی خوب نگاه کن ، این پیکر هاله سحابی نیست.
این خود تویی، منم...روزگار امروز ماست
دیروز ندا ها و سهراب ها .... امروز هاله سحابی ها و فردا نوبت "ما" هم خواهد شد .شک نکنید !! نوبت ما هم خواهد رسید
وای بر ما و تف به غیرتمان
--
بیاییم همه با هم وصیت کنیم که:
بر سنگ مزارمان ، تاریخ نزنند
تا آیندگان ندانند
که بی عرضگان این برهه از تاریخ
ما بوده ایم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

حالم بد است ای مردم

حالم بد است حالم بد است ای مردم ، از رفتارهایتان حالم بد است ، از طرز رانندگی تان ، از صف های صد شاخه تان ، از هجوم تاتارگونه تان به جعبه خرما یا شیرینی خیرات شده ، از برخورد و نگرش تان نسبت به جنس مخالف ، از داشتن غیرتهای بی مورد راجع به خواهر و مادرتان و بی غیرتی محض راجع به عزیزان دیگران ، از تحلیلهای سیاسی و اقتصادیتان در تاکسی ، از رد و بدل کردن بلوتوث های غیر اخلاقی ، از زیر پا گذاشتن حریم خصوصی دیگران ، از آشغال ریختنتان در خیابان ، از قابلیتتان برای تبدیل صحنه تصادف به محل قتل ، از بی تفاوتی تان نسبت به خون های ریخته شده بر کف خیابان ، از نشستن در خانه هایتان و دنبال کردن اعتراضات از ماهواره ، از عملهای زیبائی ، از یکی نبودن حرف و عملتان ، از تعارف های بی موردتان ، از غیبت کردنهای کثیرتان ، از تغییر نظرهای یک ساعته تان ، از بی تفاوتیتان نسبت به کودکان کار ، از جو حاکم بر ورزشگاه هایتان ، از مرگ بر گفتنها و درود فرستادنهای بی پشتوانه تان ، از عشقهای یک شبه تان ، از انتخاب دوست پسرتان بر مبنای نوع خودرو اش ، از چاپیدن یکدیگرتان ، از قسم ها و دروغهای بی حد و حصرتان ، از بی مطالعه بودنتان ، از تن دادن و دل ندادنتان ، از ذوب شدنتان در فرهنگ غرب و فراموش کردن زبان مادریتان ، از رفتارهایتان در پاتایای تایلند و آنتالیای ترکیه ، از عدم رعایت نظافت شخصی تان ، از فروختن شرفتان به قیمت یک سال محصولات شرکت ساندیس ، از مدرک گرا بودنتان ، از کلاس گذاشتنهای بی موردتان ، از نژاد پرستیتان ، از خواب دو هزار و پانصد ساله تان ، از ادعاهای گزافتان راجع به مشاهیر ایران و ندانستن تاریخ تولدشان ، از مصرف گرا بودنتان ، از قسطی خریدن بنزتان برای فخر فروشی ، از رقصیدنتان در مهمانی با روسری ، از خوردن مشروب بعد از اقامه نماز و…. از کجا بگویم از چه بگویم که حالم بد است ، خیلی هم بد است

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

ایمیل : darksuniran(at)gmail.com

اگر شورای حقوق بشر بی‌ارزش است

دکتر عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان و بنیان‌گذار جمعیت دفاع از حقوق بشر در ایران است. وی همچنین نایب رئیس فدراسیون بین‌المللی مجاعه حقوق بشر در اروپاست.

دویچه‌وله: آقای بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، امروز اعلام کرد که قطعنامه‌ی اخیر شورای حقوق بشر سازمان ملل فاقد ارزش حقوقی است. پاسخ شما به ایشان چیست؟

دکتر عبدالکریم لاهیجی: من نمی‌دانم که آقای بروجردی از نظر حقوقی چه صلاحیتی دارد. آیا اصلاً تحصیلات حقوقی کرده، تجربه‌ی حقوقی داشته یا نه. فقط یادآوری می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران دو بار داوطلب عضویت در شورای حقوق بشر بود و هر دو بار متأسفانه یا خوشبختانه رأی نیآورد. شورای حقوق بشر تنها نهاد حقوق بشر دولتی است که در دنیا وجود دارد و در چارچوب اساسنامه‌ی منشور ملل متحد عمل می‌کند. بنابراین وقتی که آقای بروجردی می‌گوید که ارزش حقوقی ندارد، یعنی این که اصلاً اعتبار و صلاحیت سازمان ملل و تمام نهادهای وابسته به سازمان ملل را مورد تردید قرار می‌دهد و در این صورت چه گونه است که ایران همچنان عضو سازمان ملل متحد است و چه گونه است که ایران کاندیدای عضویت در نهادهای سازمان ملل است؟

از طرف دیگر این را به جرأت می‌توانم بگویم که از زمانی که شورای حقوق بشر تشکیل شده که می‌دانید جانشین کمیسیون حقوق بشر است، هرگز قطعنامه‌ای با این اکثریت در شورای حقوق بشر برای تعیین گزارشگر ویژه به تصویب نرسیده بود؛ به‌خاطر این که تصمیمات در مراجع جهانی همیشه با اکثریت نسبی گرفته می‌شود. ولی دیروز ما شاهد بودیم که این قطعنامه اکثریت مطلق را آورد. یعنی از ۴۳ کشوری که به عنوان عضو شورای حقوق بشر در این رأی‌گیری شرکت کردند، ۲۲ کشور رأی موافق دادند. یعنی نصف به اضافه‌ی یک که در عالم حقوق به آن می‌گویند اکثریت مطلق. و دیدیم که فقط هفت کشور مخالف بودند، از جمله پاکستان، بنگلادش، کوبا، روسیه و چین.

حالا به آن طرف نگاه کنیم و ببینیم این ۲۲ کشور چه کشورهایی هستند. فقط کشورهای غربی نیستند. ازکشورهای آمریکای لاتین هستند مثل برزیل، شیلی و گواتمالا. از کشورهای آسیایی هستند مثل کره‌ی جنوبی و ژاپن. از کشورهای آفریقایی هستند مثل سنگال. با توجه به این که در شورای حقوق بشر تنها کشورهای غربی عضویت ندارند و می‌دانید که آنجا عضویت، منطقه‌ای است و می‌بینیم که این ۲۲ کشور از همه‌ی قاره‌ها در این رأی‌گیری به‌عنوان نمایندگان قاره‌‌‌شان شرکت کردند و رأی مثبت دادند. بنابراین در این شرایط هیچ کسی نمی‌تواند بگوید که این تصمیم نه فقط ارزش حقوقی، بلکه ارزش سیاسی هم نداشته است، بلکه به عقیده‌ی من تصمیمی‌است که جامعه‌ی بین‌المللی در قبال ایران گرفته است.

بخش دوم صحبت ایشان هم این بود که اصلاً ایران نباید این گزارشگر ویژه را بپذیرد و در حقیقت به ایران راه دهد. آیا چنین امکانی برای جمهوری اسلامی وجود دارد؟

دکترعبدالکریم لاهیجی همانطور که می‌دانید این‌ها کسانی هستند که متأسفانه در جهل مطلق زندگی می‌کنند. آقای برجرودی شاید نداند که هنوز هویت این گزارشگر ویژه معلوم نیست، به‌خاطر این که شخص گزارشگر ویژه هنوز تعیین نشده و قرار است که در اوایل ماه مه در یک اجلاس اداری شورای حقوق بشر انتخاب شود و ما برای رفع بهانه‌گیری‌های جمهوری اسلامی کوشش خواهیم کرد که گزارشگر ویژه از یکی از قاره‌های آفریقا یا آسیا باشد و شاید حتی مسلمان باشد و او هم در چارچوب مأموریتی که دارد، از جمهوری اسلامی درخواست ویزا خواهد کرد.

حالا آن روز طرفداران، دوستان و همفکران آقای بروجردی تصمیم خواهند گرفت که آیا به او ویزا بدهند، آیا موجبات انجام این تحقیق بین‌المللی را فراهم می‌آورند یا نه و اگر جواب منفی باشد، خب می‌دانید که در آن صورت دیگر پرونده‌ی وضعیت حقوق بشر در ایران، همچنان که در مورد لیبی دیدیم، باید به شورای امنیت سازمان ملل برود و دیگر برای همیشه در شورای حقوق بشر نخواهند بود.

در خلال سال‌های ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۲ هم شورای حقوق بشر سازمان ملل نماینده‌ی ویژه‌ای را برای ایران تعیین کرده بود. خیلی‌ها، البته بیش‌تر منتقدین، می‌گویند مگر آن نماینده چه کاری توانست از پیش ببرد که این گزارشگر بخواهد از پیش ببرد. پاسخ شما به این گروه چیست؟

به‌عنوان کسی که در آن دوران از نزدیک نه فقط در جریان تصویب آن قطعنامه‌های هرساله‌ی کمیسیون حقوق بشر بودم، بلکه با آن دو گزارشگر، هم با آقای گالیندوپل و هم با آقای کاپیتون، کار کردم، باید بگویم که نخیر این‌طور نبود. اگر بهبودی در شرایط حقوق بشر در ایران و به طور کلی در ارتباط با آزادی‌های اجتماعی به‌وجود آمد که برخلاف آن چیزی که خیلی‌ها فکر می‌کنند، پیش از دوره‌ی اصلاحات و آقای خاتمی شروع شد، به عقیده‌ی من یکی از دلایلش هم همین فشارهایی بود که از طریق گزارشگر ویژه به ایران می‌آمد.
گزارشگران ویژه بودند که پای‌شان به داخل زندان اوین رسید و با زندانیان سیاسی مصاحبه کردند. گزارشگران ویژه بودند که با دادن گزارش‌های‌شان باعث شدند جمهوری اسلامی یکمقدار در سیاست بین‌المللی‌اش تجدیدنظر کند و طی هشت ساله‌ی گذشته که برای ایران گزارشگر ویژه وجود نداشته، ما دیدیم که وضعیت حقوق بشر در ایران روز به روز خراب‌تر شد و به وضعیت واقعاً دهشتناک کنونی رسید.
و بازوی اجرایی این گزارشگر ویژه چیست؟

مأموریت گزارشگر ویژه این است که گزارشش را به شورای حقوق بشر بدهد و شورای حقوق بشر باید نتیجه‌ی آن گزارش را به مقامات اجرایی سازمان ملل، یعنی در نهایت شورای امنیت بدهد. یعنی اگر روزی واقعاً جامعه‌ی بین‌المللی به این نتیجه برسد که ازجمله سرکوب‌های دو سال اخیر در ایران و فجایعی که در ایران صورت گرفته، باید برایش ضمانت اجرا هم قائل شد، چنانچه اخیراً در مورد لیبی دیدیم، تعیین ضمانت اجرا با شورای امنیت سازمان ملل است.


“جدایی نادر از سیمین” یک فرصت است!

"جدایی نادر از سیمین" یک فرصت طلایی است ...
یادتان هست بیانیه شماره 9 مهندس موسوی را؟
" در اعتراض و حركت اصلاحي و اصولي ما هيچ‌كس نبايد صدمه ببيند. ما زماني در تلاش خود موفق خواهيم بود كه ابتكارهاي ما براي احقاق حقوقمان تا آن حد انديشيده شده، كارآمد و در چارچوب قانون باشد كه حتي كودكان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شركت كنند."
حضور سنگین و پرتعداد ما در سالنهای سینما برای دیدن این فیلم، یکی از بهترین فرصتها و کم خطر ترین موقعیت برای جنبش سبز است که خودی نشان دهد.
البته این بار جنبش سبز علاوه بر حضور فعالان بسیار شجاع آن که در هر موقعیتی و بی هیچ هراسی پای در خیابان می گذارند، چشم انتظار حضور همه ماست.
وقت آنست که همه و همه در این حرکت اعتراضی شرکت کنیم. از کودک و نوجوان تا جوان و پیر. هزینه این حرکت اعتراضی نه گلوله، نه باتون و زندان، که تنها هزینه بلیط فیلم است.
آگاهی رسانی که تا امروز انجام شده، از فروش اخراجی­ها کاسته و فروش "جدایی نادر از سیمین" را به بالاتر از حد توقع رسانده است. اما هنوز تا شکل گیری یک رکورد بیادماندنی که نه فقط نشان­دهنده فروش بالای این فیلم که نمایانگر حضور شکوهمند خودمان باشد، فاصله داریم. ما باید نشان دهیم در کشوری که جعفر پناهی در آن زندانی است و تا بیست سال هم اجازه فیلم ساختن ندارد، حاضر نیستیم به تماشای یک مجموعه از لودگی ها با نام اخراجی ها برویم که با رانت و پشتیبانی حاکمیت ساخته شده است.
با تلاشی گسترده تر در زمینه آگاهی رسانی، با عمل به شعار "هر ایرانی یک رسانه" و با یک همت والا، می توان به یک حرکت بسیار فراگیر امیدوار بود. هر جوانی می باید دستان پدر و مادر را بگیرد و به دیدن این فیلم ببرد، پدر و مادری که نمی توانستند در اعتراضات خیابانی همراهی کنند و اکنون زمان همراهی آنهاست. همراهی بی هزینه.
با کمی همت، می توان از هم اکنون صفهای طولانی خرید بلیط سینما را در خیابانها تصور نمود. می توان حتی با اعلام قبلی در سانسی خاص، صفهای بسیار طولانی بوجود آورد.
می توان جنبش سبز را نه فقط در خیابان که در صفهای بلیط سینما هم مشاهده کرد. می توان بار دیگر به یکدیگر لبخند زد.
از هم اکنون می توان گزارشهای وب‌سایت ها و همه شبکه های خبری واقع بین را از این حرکت خلاقانه مردم ایران پیش بینی کرد و این حرکت اعتراضی و خلاقانه ایرانیان را زبانزد جهانیان نمود. چه بسیار عکس ها و فیلم هایی که می توان از این حرکت تهیه نمود. آیا پلیس هم در کنار صف سینما جای خواهد گرفت؟ اگر بیاید، که نشانه پیروزی این حرکت خواهد بود.
می توان سال 90 را با یک حرکت اعتراضی بسیار فراگیر آغاز نمود. حرکتی که در همه شهرها می تواند دنبال شود، هر شهری که حتی یک سینما دارد.
از اینها مهم تر:
می توان حضور گسترده و تماشای ساده یک فیلم را سرآغاز جنبشهای بعدی نمود و کم کم تا نافرمانی مدنی در ماههای آینده پیش رفت. دیر یا زود می باید نافرمانی مدنی را آغاز نمود و این می تواند یک تمرین ساده باشد. یک مقدمه. یک دست گرمی. یک پتانسیل سنجی.
"جدایی نادر از سیمین" یک فرصت است. آن را از دست ندهیم.

برادر سهراب اعرابی: نه قاتل را معرفی کردند نه شال سبز سهراب را پس دادند

مسیح علی نژاد / جرس
به دوسالگی انتخابات مخدوش ریاست جمهوری ایران کمتر از سه ماه باقی مانده است و هنوز دستگاه قضاییِ ایران قاتل هیچ یک از کشته شدگان راهپیمایی های اعتراضی بعد از انتخابات که در خیابان هدف گلوله قرار گرفته اند را شناسایی و معرفی نکرده است
در پیگیری هایی که خانواده ها انجام داده اند، در موارد زیادی پزشکی قانونی به صورت مکتوب تایید کرده است که علت مرگ، اصابت گلوله بوده است. خانواده ها با همین مستندات همچنان به دادسرای جنایی مراجعه می کنند و خواستار شناسایی عاملان و آمران قتل هستند.
جرس به سراغ خانواده های کشته شدگان انتخابات رفته است تا روند قضایی پرونده های جان باختگان انتخابات را از آنان جویا شود. برادر شهید کیانوش آسا در مصاحبه ی اخیر خود در همین زمینه به جرس گفته است که نه تنها دستگاه قضایی هیچ پاسخی به سوالات آنان نمی دهد بلکه بارها خانواده آنها را احضار و از آنها سوال می کند که به چه دلیل پیگیر پرونده هستند و اطلاعات مربوط به کشته شدن برادرشان را برای چه می خواهند. او گفت که خانواده اش دربرابر جنایت صورت گرفته سکوت نمی کنند..
این بار به سراغ سهیل اعرابی، برادر سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ای که در راهپیمایی بیست و پنج خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفت رفته ایم که می گوید: نه تنها عاملان و آمران قتل سهراب را معرفی نکرده اند بلکه وسایل سهراب را هم تحویل نمی دهند تا حداقل قلب مادرمان آرام بگیرد. وی که بعد از گذشت بیش از یک سال و نیم ترجیح داد ه است سکوت خود را بشکند، از انگیزه های برادرش برای حضور آگاهانه در انتخابات و سپس راهپیمایی اعتراضی، نگاه و عقیده اش به جنبش سبز، حصر و بازداشت سران این جنبش، بیم ها و امیدهای پیش رو و همچنین در مورد روابط عاطفی خودش با برادرش و آن عکس معروف سهراب اعرابی با سربند و شال سبز نیز سخن گفت. متن این گفتگو پیش روی شماست.
آقای اعرابی، آرام آرام به دومین سالگرد کشته شدن برادرتان در راهپیمایی ۲۵ خرداد نزدیک می شویم، آخرین خبری که از روند رسیدگی پرونده قتل برادرتان دارید چیست؟
هیچ. تا آنجایی که من می دانم پاسخی نداده اند. به هر حال برای هر خانواده ای داشته های ازدست رفته گان شان عزیز است برای ما هم وسایل سهراب که همان شال سبز بود و عینک و یک انگشتری، ارزشمند بود که مادرم بعد از رفتن سهراب، بارها برای یافتن این وسایل به نهادهای مربوطه رفت اما نه تنها عاملان و آمران قتل سهراب را معرفی نکرده اند بلکه وسایل سهراب را هم تحویل نمی دهند تا حداقل قلب مادرمان آرام بگیرد.
مادر شما اولین زنی بود که در برابر کشته شدن فرزندش سکوت نکرد و حتی باعث شد دیگران نیز سکوت شان را بشکنند، اما شما تا کنون سکوت کردید و هرگز از حال و هوای خودتان در روزهایی که سهراب رفت سخنی نگفتید، الان می توانید برایمان بگویید دلیل این سکوت چه بود ؟
مشخص ترین دلیل سکوت من شوکه شدن از اتفاقی بود که برای برادرم افتاد ودلیل دومش نگرانی های مادرم بود.
اولین بار خبر شهادت برادرتان را از چه کسی شنیدید و چه حالی داشتید؟
بعد از ۲۵ خرداد مدتی بود که از سهراب بی خبر بودیم و همه ما چشم به راه بودیم، من هم طبق معمول منتظر خبری از سهراب بودم. یک روز دایی من با پریشانی به خانه ما آمد اما چیزی به من نمی گفت. حسی به من می گفت خبری هست و مدام از دایی ام با کنجکاوی می پرسیدم که چیزی شده؟ وقتی خبر را از زبان او شنیدم، باورش برایم سخت بود ولی با رفتن به پزشکی قانونی در تاریخ 21 تیر همه چیز برایم روشن شد وگویی دنیا برسرم خراب شده است.
- روز بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت شما خودتان کجا بودید و آیا می توانید مختصری از آن روز و حال و هوایش بگویید؟
من روز 25 خرداد به همراه مادرم و برادر هایم سیامک و سهراب به میدان توحید رفته بودیم و در آنجا من از سهراب و برادرم سیامک جدا شدم سهراب به بهانه خرید تست کنکور به سمت میدان انقلاب راهی شد و سیامک هم به همراه او به سمت میدان انقلاب که آن زمان شلوغ هم شده بود رفت و این آخرین لحظه ای بود که سهراب را دیدم. ولی خداحافظی گرمی با هم داشتیم. من به همراه مادرم راهی شدیم و در خیابان دکتر قریب به سیل خروشان مردم پیوستیم به مردمی پیوستیم که خواستار پاسخگویی بودند و برای پایمال شدن رای خود به خیابان آمده بودند. ۲۵ خرداد برای هر کسی که آن جمعیت خروشان را از نزدیک دیده باشد ممکن نیست فراموش شود، برای من هم بیست و پنج خرداد روز نمایش قدرتِ مردم بود به حکومتی که رایشان را دزدید.
ـ آیا سهراب قبل از رفتن به راهپیمایی هرگز با شما حرف می زد؟ اصلا می دانی او دقیقا با چه انگیزه و شوری به خیابان می رفت؟
سهراب اساسا بچه ی راز دار و درونگرایی بود اما هرگز زیر بار حرف زور نمی رفت. آن روز (۲۵ خرداد) خیلی دوست داشت هرچه سریع تر خودش را به میدان انقلاب برساند. من هیچ وقت سهراب را آنقدر ناراحت ندیده بودم. او معمولا آدمی بود که ناراحتی اش را بروز نمیداد ولی آن چند روز سهراب بسیار به هم ریخته بود وهمه اش در اتاق خودش بود. دائم این کلمه را تکرار میکرد: «دیکتاتوری داره میاد توی خونه های ما، ببین دیگه نه اینترنت داریم نه تلویزیون نه مطبوعات هیچی.» لبخندهای تلخ و تمسخر آمیز روزهای آخرش همیشه جلوی چشم هایم هست که می گفت: « اینجا ایران است آزادترین کشور دنیا».
ـ بیشترین چیزی که شما را در این بیست و دوماهی که گذشت آزار داد چه بود؟
همیشه از خودم پرسیدم. مگر گناه برادر من چه بود که پاسخش را با گلوله دادند. هیچ وقت هیچ کس هم جوابی به ما و مادرمان نداد. مگر برادرم چه می خواست که این بلا سرش آمد؟ مگر مردم چه میخواستند که آنقدر بی رحمانه سرکوب شدند ؟چرا بعضی ها با نام دین و با نام اسلام زندگی، امنیت، آرامش و ساده ترین حقوق شهروندی مردم را از آنها گرفته اند. اینها که می پرسم فقط سوال نیست. همه اینها روح من و خیلی از جوان های دیگر را آزار می دهد چون برایش پاسخی پیدا نکردیم .
ـ برگردیم به خرداد هشتاد و هشت؛ اگر شما بدانید وقتی سهراب برود به خیابان، دیگر به خانه بر نمی گردد، آیا مانع از رفتن و حضور او می شدی؟ پرسشم در واقع این است .
سوال سختی پرسیدید. سهراب و خیلی دیگر از کسانی که جان شان را فقط برای اعتراض از دست دادند، اینک به تاریخ پیوستند و دیگر تنها متعلق به من و یا خانواده ام نیست که ما بخواهیم اجازه بدهیم او به خیابان برود یا نه. سهراب راهش را انتخاب کرد و من نمی توانم و نمی توانستم جلوی او را بگیرم. سهراب از نظر من زنده است و دارد در کنار ما زندگی می کند. همین که دوست هایی که بعد از شهادت سهراب به حلقه خانواده ما پیوستند، هر کدام به تنهایی یک سهراب هستند، یک سرمایه هستند برای پیشرفت جنبشی که من هم خودم را عضو کوچکی از این جنبش می دانم. وقتی همه جا اسم مرا به عنوان برادرِ سهراب صدا می زنند، وقتی به مادرم می گویند مادرِ سهراب، این نشان دهنده این است که همه سهراب را می شناسند، سهراب هویت ما شده است، سهراب شناسنامه ما شده است، سهراب شناسنامه جنبشی شده است که به آن ایمان داشت، به خاطرش سبز پوشید و به خاطرش جانش را داد. به نظر من تاریخ سهراب وسهراب ها را صدا زد . من سهراب را خیلی دوست داشتم و دوست دارم، رفتنِ برادر همیشه دردناک است اما به او افتخار می کنم وقتی می بینم در راهی رفت که راهی جز سعادت و سربلندی نبود. اگر 100 بار دیگر هم راهپیمایی ۲۵ خرداد تکرار شود، من نمی توانم جلوی انگیزه سهراب برای حضور در خیابان را بگیرم. حق انتخاب سهراب را از او گرفته بودند و او به حرمت همین حق انتخاب بود که جانش را از دست داد.
ـ عکس های معروفی از سهراب در همه جا هست که او را با سربند سبز نشان می دهد، درست مثل عکس های محمد مختاری که همیشه با دستبند سبز بود، به عنوان یک جوان ایرانی احساس خودت نسبت به این رنگ چیست و فکر می کنی این رنگ برای سهراب چه معنایی داشت؟
سبز بوی امید می دهد بوی شکفتن، بوی تغییر و بوی تازه شدن. فکر می کنم برای سهراب هم همین معنا را داشت؛ امید به آینده وآزادی
ـ مادر شما به مدت ۲۶ روز در مقابل زندان ها دنبال سهراب می گشت، تا روزی که جسد بی جان سهراب را تحویل دادند، نکته ای به یادتان می آید از آن ۲۶ شب و روز که به سرگردانی و در جستجوی برادر گذشت؟
دائم در استرس بودم. به ما که نگفته بودند سهراب کشته شد و ما فکر می کردیم زندانی است. مادرم آن روزها مدام می رفت مقابل زندان ها عکس سهراب را به هرکسی که آزاد می شد نشان می داد تا شاید نشانه ای پیدا کند. من هم همه اش به فکر این بودم که اگر سهراب آمد خانه چه کار کنم. یعنی چه کاری کنم که حال و هوایش عوض شود و حداقل فکر شکنجه هایی که شده از سرش بیرون برود. دلم آن روزها می جوشید اما متاسفانه بی مسوولیتی و دروغ پراکنی آنقدر برای مدعیان و مسولان راحت شد که ما را بیهوده منتظر سهراب نگاه داشتند در حالی که سهراب قرار نبود به خانه برگردد و من بیهوده دنبال راهی بودم که وقتی سهراب به خانه برگشت هوایش را داشته باشم.
عکس معروفی از سهراب با شال و سربند و دستبد سبز که در کنار مادر نشسته است در همه جا پخش شده است، در دست های مادر پوستر انتخاباتی آقای موسوی است. آیا رای سهراب هم موسوی بود؟
سهراب طرفدار مهندس موسوی بود ومعتقد بود مهندس خواهد توانست عدالت اجتماعی را در کشور بر قرار کند . سهراب امید داشت. ارزش رای سهراب وسهراب هایی که با آگاهی و امید به میدان آمده بودند خیلی بالا بود. رای سهراب رای برای تغییر بود. حقش این نبود که جانش را تنها برای یک رای از او بگیرند. پاسخ یک شعارِ ساده ی «رای من کو» گلوله بود. سهراب رای داد تا زندگی بهتری داشته باشد. همین. من هیچ وقت پشیمان نشدم ونخواهم شد هدف من وبرادرم رای به باورهای سیاسی مان بود . او با آگاهی رای داد و با آگاهی دنبالِ رای خودش رفت و کشته شدن در این راه سعادت است.
در مورد آن عکس معروف سهراب با سربند سبز دلم می خواهد ناگفته ای را مطرح کنم. عکاس آن عکس خودم بودم من معمولا تمرکز خوبی برای عکاسی ندارم ولی به نظر من آن روز دستها و چشمهای من برای خودم نبود، قدرت عجیبی داشتم مثل خیلی از شهروندان معمولی که عکاس و فیلمبردار نبودند اما پس از انتخابات و در روزهای اعتراض و راهپیمایی، لحظه به لحظه ظلم و خشونتی که در خیابان می دیدند را ثبت می کردند. آن عکسِ من از سهراب و مادرم هم کاملا اتفاقی خوب و روشن افتاد. مادرم فریاد زد؛ «از ما عکس بگیر». من در جوابش گفتم: « باشه». سهراب نگاهش جای دیگری بود واز دست من ناراحت بود که چرا همه اش آن روز عکس می انداختم و همین ناراحتی سهراب به این عکس کمک کرد تا رنگ و بوی دیگری بگیرد. نگاه نگران سهراب در این عکس را که می بینم نمی دانم باید ناراحت باشم یا خوشحال باشم که این عکس ماندگار شد. گاهی وقت ها که دلم بگیرد به این عکس نگاه می کنم و می گویم :امیدوارم با جهانی شدن این عکس، سهراب دیگر از من ناراحت نباشد
ـ فکر می کنید خود آقای موسوی و کروبی پای ملت آنگونه که باید ایستادند؟
بله به نظر من موسوی و کروبی بر عهد خود ایستاده اند و هزینه های سنگینی را متحمل شدند. نمونه اش کشته شدن خواهر زاده موسوی، دستگیری فرزند کروبی و ضرب و شتم خود ایشان در راهپیمایی و یا همین حصر خانگی آنان هست که به نظر من حتی بیشتر از حد انتظار خیلی از ما هم ایستادگی کردند. ما در این سالها کم دیده بودیم که سیاستمداری به خیابان بیاید و پا به پای مردم در راهپیمایی های اعتراضی شرکت کند . مهندس موسوی همان روزی که ما سهراب را به خاک سپردیم به همراه خانم رهنورد به خانه ما آمده بود و مهدی کروبی هم فردای آن روز به خانه ما آمدند. برای من خیلی جالب بود که آنها تا این اندازه برای مردمی که به آنها رای داده بودند ارزش قائل شدند و همین برای من درست در روزهایی که عزا دار بودیم یک دنیا ارزشمند و روحیه بخش بود
این روزها موسوی و کروبی را زندانی و روابط آنها با مردم را قطع کرده اند و هیچ بیانیه و فراخوانی هم نیست به نظر شما اینکه گفته شد جنبش سبز مرده تا چه اندازه درست است؟
جنبش سبز نمرده و نخواهد مرد نه با کشته شدن سهراب ها و محمدها و نداها و بسیاری از کسانی که ما حتی اسم شان را هم شاید نداینم و نه با دستگیری سران و به بند کشیدن آنها. حتی انگیزه مردم برای اعتراض بیشتر خواهد شد .از نظر من حال که موسوی و کروبی در زندان هستند این وظیفه هر ایرانی است که به ابتدایی ترین حقوق کسانی که پای مردم ایستادند و با همین مردم همراه شدند، احترام بگذارد و به این حصر غیر قانونی اعتراض کند. گاهی وقت ها فکر می کنم سهراب اگر زنده بود بقدری از این موضوع ناراحت می شد که چرا بعضی ها حتی به حقوق این آقایان هم احترام نمیگذارند. سهراب ،موسوی را خیلی دوست داشت و به همین خاطر من مطئمن هستم به قدری به این حصر غیر قانونی اعتراض می کرد که شاید دوباره جانش را می داد.

۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

ابراز نگرانی جمعی از رهبران سابق جهان نسبت به ناپدید شدن موسوی و کروبی

در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی
تعدادی از اعضای باشگاه مادرید، که متشکل از گروهی از رهبران سابق کشورهای جهان است، طی نامه ای به آقای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی نسبت به "ناپدید شدن" میرحسین موسوی و مهدی کروبی ابراز نگرانی کرده و نسبت به خطر بی اعتباری نهادهایی که زیر نظر او هستند هشدار داده اند.
در این نامه آمده است که بیش از سه هفته از "ناپدید شدن اجباری" آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان می گذرد و "خانواده های آنان از وضعیتشان بی خبرند।"
به گزارش بی بی سی، این نامه که به امضای هشت تن از مقام های پیشین کشورهایی نظیر فرانسه، یمن و هلند رسیده می افزاید: "به نظر نمی رسد که هنوز هیچ مقام قضایی مسئولین حقوقی این ناپدید شدن و تهدیدات سنگینی که علیه ایشان ابراز شده است را بر عهده گرفته باشد."
میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد در چند هفته اخیر در وضعیت نامعلومی بوده اند و تماس آنها با خانواده هایشان تقریبا به طور کامل قطع بوده است.
اعضای خانواده کروبی روز پنجشبه ۱۹ اسفند گفتند که برای اولین بار پس از ۱۸ روز چراغ های خانه آقای کروبی روشن شده، اما کسی به زنگ در پاسخ نداده است.
فرزند مهدی کروبی روز چهارشنبه گفت که از یک روحانی مورد اعتماد خبر گرفته است که پدر و مادرش سالم هستند.
مسئولان حکومت ایران تأکید داشته اند که موسوی و کروبی به همراه همسرانشان در خانه های خود به سر می برند.
اما دادستان کل در ۹ اسفند گفت که ارتباطات دو رهبر مخالفان دولت محدود شده است.
در نامه باشگاه مادرید به آقای خامنه‌ای هشدار داده شده است: "ما توجه شما را به خطرات مربوط به وهن و بی‌اعتباری که این گونه تجاوزات آشکار به مقررات حقوقی، برای نهادهایی که شما مسئولیت عالیه بر آن‌ها را بر عهده دارید موجب می‌شوند یادآور شویم."
آقای خامنه ای تاکنون هیچ اظهار نظری در مورد فشارهای اخیر بر موسوی و کروبی نکرده است.
باشگاه مادرید در سایت رسمیش "خود را بزرگ‌ترین محفل روسای جمهور و نخست وزیران دمکراتیک" خوانده است.
در این گروه ۷۹ رهبر سابق از ۵۶ کشور جهان عضویت دارند.
امضا کنندگان این نامه عبارتند از:
ویلیام کوک، نخست وزیر هلند (۱۹۹۴-۲۰۰۲) و رئیس باشگاه مادرید
سزار گاویریا، رئیس جمهوری کلمبیا (۱۹۹۰-۱۹۹۴) و نایب رئیس باشگاه مادرید
لیونل ژوسپن، نخست وزیر فرانسه (۱۹۹۷-۲۰۰۲)
عبدالکریم ال ایریانی، نخست وزیر یمن (۱۹۸۰-۱۹۸۳) و (۱۹۹۸-۲۰۰۱)
والدیس بیرکاوس، نخست وزیر لتونی (۱۹۹۳-۱۹۹۴)
کجل ما ینی بوندویک، نخست وزیر نروژ (۱۹۹۷-۲۰۰۰) و (۲۰۰۵-۲۰۰۱)
شاندریکا کوماراتونگا، رئیس جمهور سریلانکا (۱۹۹۴-۲۰۰۵)
کسام ئوتیم، رئیس جمهور جمهوری موریس (۱۹۹۲-۲۰۰۲

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

برادر خاطرت هست ؟ " موسوی اگه دستگیر بشه ایران قیامت میشه "

چقدر شعار میدادیم "موسوی اگه دستگیر بشه ایران قیامت میشه " یادتان هست ؟
و میرحسین موسوی دستگیر شد!!!
موسوی دستگیر شد ولی ایران قیامت نشد ...
موسوی همان کسی که برای اولین بار در تاریخ سی و چند ساله ایران کنار مردمش ماند و دروغ نگفت و مرد بود و حتی از خانواده و جان خودش نیز گذشت ، اما ؟!
آیا یک روز بازداشت را تجربه کرده ایی ؟ آیا میدانی هر روز در زندان بودن و شکنجه شدن تا چه حد طاقت فرساست ؟
سه شنبه ها می آیند و میروند و ما همچنان درگیر روزمرگی هایمان هستیم و او را تنها گذاشتیم । حتی در خبر ها هم کم رنگش کردیم
دنبال معجزه هستیم ، بهانه تراشی میکنیم ، راستش من و ما بی غیرتیم که تنهایش گذاشتیم
میر حسینت را تنها گذاشتی برادر
اگر یادتان رفته نگاهی به این لینک بیاندازید
http://www.kaleme.com/1389/02/28/klm-19699

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

شهید ژاله عضو انجمن اسلامی، فعال در ستاد میرحسین موسوی بود

دبیر انجمن اسلامی دانشگاه هنر

جرس: دبیر انجمن اسلامی دانشگاه هنر تهران، با شرح جزئیاتی از هویت صانع ژاله، دانشجوی شهید آن دانشگاه در جریان حوادث ٢۵ بهمن، وی را به طور مستند عضو انجمن اسلامی و از فعالین ستاد میرحسین موسوی ذکر کرد و ضمن محکوم ساختن اقدام رسانه های امنیتی در قلب واقعیتِ شهادت این دانشجوی حامی جنبش، از حضور دانشجویان در مراسم تشییع جنازۀ صانع در روز چهارشنبه ٢٧ بهمن خبر داد.
به گزارش کلمه، سجاد رضایی همچنین راجع به بازداشت و بازجویی امروز خود و تهدید های امنیتی که پس از سخنرانی روز سه شنبه پیرامون شهید صانع در صحن دانشگاه داشت، گفت "... آنها به من گفتند هیچ تضمینی نیست که اگر از اینجا بیرون بروی دستگیر نشوید پس بهتر ساکت باشی. من نمی خواستم اول مصاحبه هم بکنم بعد اما با این وقاحتی که این نیروهای امنیتی و حراست دانشگاه نشان دادند با خودم گفتم فدای این عزیز. وقتی این مرد جانش را داده من هم افتخار زندانش نصیبم بشود.ماشالله اوین از آکسفورد هم دانشگاه تر است . این همه استاد برجسته اونجاست. ما که در مقابل آنها چیزی نیستیم..."
گفتنی است صانع ژاله دانشجوی کرد اهل پاوه که مظلومانه در راهپیمایی ۲۵ بهمن ماه به شهادت رسید، روز سه شنبه با تبلیغات گسترده خبرگزاری های دولتی و صداو سیما به عنوان دانشجوی بسیجی معرفی شد. اما چه زود دروغشان برملا شد. همچنین با انتشار گسترده عکس صانع ژاله در دیدار با مرحوم فقید آیت منتظری در سایت ها و صفحات فیس بوک نیرنگ شان بی ثمر ماند.
صالح ژاله دانشجوی ۲۶ ساله ادبیات نمایشی و عضو انجمن اسلامی دانشگاه هنر و از فعالان ستاد دانشجویی مهندس موسوی در زمان انتخابات بود. سجاد رضایی ، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه هنر و از دوستان نزدیک صانع ژاله، در مورد او مطالب را افشا کرده است.

درباره آقای صانع ژاله بفرمایید؟ ورودی چه سالی بودند؟
ایشان دانشجوی رشته تئاتر اهل شهرستان پاوه کرمانشاه بودند. ورودی سال ۸۷بودند و به تازگی هم گرایش ادبیات نمایشی را انتخاب کرده بود. ایشان از همان سال نخست ورودشان به دانشگاه هنر عضو انجمن اسلامی شدند. قبل از انتخابات ما دیداری با آیت الله منتظری داشتیم که آقای ژاله هم در آن دیدار حضور داشتند.
این دیدار دقیقا چه تاریخی بود؟ و علت آن چه بود؟
این دیدار دقیقا یک ماه قبل از انتخابات ۲۲ خرداد بود. انجمن اسلامی برنامه دیدار با مراجع در آستانه انتخابات داشت که آن روز خدمت مرحوم آیت الله منتظری رسیدیم تا نظر ایشان را شرکت در انتخابات و کاندیداها جویا شویم و اینکه آیا رای بدهیم یا نه.
آقای ژاله همینطور در ستاد مهندس موسوی هم با ما همراه بود و در برنامه سخنرانی آقای مهندس موسوی در دانشگاه هنر که من مسئول برگزاریش بودم، بسیار به ما کمک می کرد.
این ستاد حمایت از مهندس موسوی در انجمن اسلامی دانشگاه هنر بود؟
خیر. ما عضو ستاد مرکزی دانشجویی مهندس موسوی بودیم که البته در دانشگاه هنر هم به طور مستقل فعالیت میکردیم
با این حساب اینکه گفته می شود ایشان سابقه فعالیت سیاسی نداشته، درست نبوده ؟
ایشان عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی و چهره شناخته شده فعال دانشجویی نبوده اند اما به عنوان یک عضو عادی انجمن اسلامی در نصب و پخش پلاکاردهای مهندس موسوی بسیار کمک می کرد و مثل بسیاری از دانشجویان دانشگاه هنر در دوران انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ فعال تر از زمان های معمول شده بود.
با توجه به اهل سنت و کرد بودند آیا دیدگاه های سیاسی خاصی را دنبال می کردند؟
خیر به هیچ وجه. من شنیدم متاسفانه تلویزیون کومله ادعاهای را درباره شهید ژاله مطرح کردند که من قویا اینها را تکذیب می کنم. ایشان به هیچ وجه اهل کومله یا گروه های جدایی طلب دیگر نبود. ایشان طرفدار اصلاح تدریجی نظام بود. ایشان به هیچ وجه دیدگاه رادیکالیستی نداشت. بسیجی هم نبود. اگر قبل از دانشگاه بسیجی بوده من خبر ندارم اما در طول دوران دانشجویی به هیچ وجه عضو بسیج نبود.
درباره علائق و روحیات ایشان بفرمایید آیا در فضای مجازی فعال بودن وبلاگ یا فیس بوک داشتند؟
تازگی ها یک صفحه فیس بوک باز کرد اما هنوز فعالش نکرده بود و لیست دوستانش خیلی کم بود. بیشتر اهل مطالعه بود. یکشنبه ها پای ثابت جلسات نمایش نامه خوانی ها بود. به ادبیات بسیار علاقمند بود. عاشق هملت و مکبث بود. او دیوانه تئاتر و عاشق چخوف بود. در عرصه فکری و ادبی دانشجوی فعالی بود. متن های ادبی اش در کلاس های نمایش نامه خوانی بسیار زیبا و مورد توجه همکلاسی هایش بود. نه اهل دعوا بود و نه هیچ . موقع انتخابات در چهارچوب نظام وظیفه خودش را انجام داد و برای حمایت مهندس موسوی فعالیت کرد.
درباره دیروز ۲۵ بهمن بگویید. آخرین بار چه کسانی ایشان را دیدند. چه ساعتی در خیابان بودند؟
من از بچه ها شنیدم ظاهرا ساعت ۶ عصر از خوابگاه میره بیرون و میگه زود بر می گردم. دوستانش گفتند آخر شب یک نفر ناشناس به موبایل یکی از دوستان ژاله تلفن کرد و گفت من این گوشی موبایل را با یک کاپشن پیدا کردم، بیاید ببرید. اما بچه ها شک میکنند و می گویند با پیک موتوری بفرست ما پولش را می دهیم . اما طرف تلفن را قطع می کند و دیگه تماس نمی گیره. چند ساعت بعدش یکی از افراد نهاد نمایندگی زنگ می زنه که شنیده که ظاهرا ژاله بازداشت شده است. اما اون هم توضیح نمی دهد از کجا و چطور این رو فهمیده. تا اینکه صبح دیدیم خبرگزاری فارس نامش را منتشر کرده و گفته شهید شده است. و این خبر در دانشگاه به سرعت می پیچد. ما هم در خبرگزاری فارس و رجانیوز فهمیدیم دوستمون صانع شهید شده است.

ایشان در کدام خوابگاه زندگی می کردند؟ آیا هم اتاقی های ایشان از ماجرا اطلاع پیدا کردند؟
در خوابگاه شهید ره ساز چهار راه ولیعصر دانشگاه هنر زندگی می کردند ولی ظاهرا سر جمالزاده مضروب شده اند. چون آقایی که زنگ زد که موبایل و کاپشن را پیدا کرده گفت سرجمالزاده اینها را پیدا کرده است. در خبرگزاری ها گفتند که گلوله خورده است اما ما چیز دقیق تری نمی دانیم. هم اتاقی هایش برای تعطیلات بین ترم شهرستان بودند و اصلا در خوابگاه نبودند.
الان خبرگزاری های دولتی و صدا و سیما اعلام کردند که ایشان بسیجی بوده است و شهادت ایشان را به گونه ای دیگر جلوه داده، نظر شما درباره آن چیست؟
آفتاب آمد دلیل آفتاب. چه چیزی محکم تر از اینکه ایشان با مرحوم آیت الله منتظری دیدار داشته است و این عکس را بگذارید کنار عکس اون کارت بسیجی، مردم خودشان حقیقت را خواهند فهمید. شاید در دوران قبل از دانشگاه بسیجی بوده، زمانی که بسیجی بودن ارزش و اعتبار داشت. من هم یک زمانی عضو فعال بسیج بودم . اما دلیل نمی شود که فردا من را هم به نام بسیجی جا بزنند. ما زمانی در بسیج بودیم که در در نزد مردم احترام و ارزش داشت.
برنامه انجمن اسلامی برای فردا- ۲۷ بهمن- چیست؟ قرار هست در تشیع جنازه شهید ژاله حاضر شوید؟
بیانیه صادر شده است که فردا در مراسم قرائت خواهد شد و منتشر می شود. تا مردم بدانند که ما دوست و همرزم مان را تنها نگذاشتیم.
احتمالا هواداران جنبش سبز بخواهند که در تشیع جنازه فردا شرکت کنند. پیام تان برای آنها چیست؟
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او – آن نور موسی عمرانم آرزوست
حکایت ما حکایت این شعر است. به مهندس موسوی افتخار میکنیم. ما تا آخرش با مهندس هستیم و افتخار می کنیم با نخست وزیر امام باشیم.
خبرگزاری های دولتی به نقل ازبسیج دانشجویی دانشگاه هنر اعلام کرده که تشیع جنازه در محل دانشگاه برگزار میشود. آیا شما از این برنامه اطلاع دارید؟
ما در دانشگاه هنر بسیجی نداریم . شاید بشه ۲۰ نفر یا حتی کمتر را به اسم بسیجی پیدا کرد. دانشگاه هنر خوشبختانه زیر بار بسیج نرفته است. اینها هم برنامه خاصی ندارند و به مسئولین نهاد بسیج دانشگاه گفته ایم که دانشجویان ناراحت هستند و شما بی جهت وارد نشوید. من در بازجویی ها به حراست هم همین راگفتم.
شما امروز بازجویی شدید؟ علت بازجویی چی بود؟
بله من امروز دو ساعت بازجویی شدم. امروز صبح بعد از انتشار خبر شهادت ژاله تجمعی در دانشگاه هنر داشتیم و من بالای سکو صحبت کردم و اعلام کردم که ایشان عضو انجمن اسلامی بودند و چندین سال عضو انجمن بوده است.
بعد از صحبت از حراست دانشگاه و چند نفر از نیروهای اطلاعات من را احضار و بازجویی کردند و به من فحاشی کردند ولی من سکوت کردم. آنها به من گفتند هیچ تضمینی نیست که اگر از اینجا بیرون بروی دستگیر نشوید پس بهتر ساکت باشی. من نمیخواستم اول مصاحبه هم بکنم بعد اما با این وقاحتی که این نیروهای امنیتی و حراست دانشگاه نشان دادند با خودم گفتم فدای این عزیز. وقتی این مرد جانش را داده من هم افتخار زندانش نصیبم بشود.
ماشالله اوین از آکسفورد هم دانشگاه تر است . این همه استاد برجسته اونجاست. ما که در مقابل آنها چیزی نیستیم. اول بازجویی خیلی فحش های رکیک ناموسی به من داده شد و من حتی باهاشون درگیر و دست به یقه شدم. اما بعد انگار که فیلم شون باشه آرومم کردند و بعد تهدیدم کردند و گفتند ما می دانیم پدرتان اینطوره. در این یکسال بارها به منزل ما زنگ زدند و خانواده من را تهدید کردند. ما جز در چارچوب نظام هیچ کاری نکردیم . فقط پشت سر نخست وزیر امام ایستادیم .
آیا شما با خانواده آقای ژاله صحبت کردید؟
متاسفانه ما هنوز نتونستیم با خانواده شهید ژاله تماس بگیریم و تسلیت بگویم اما گویا خبرگزارهای وابسته به سپاه فعال تر بودند و همه اطلاعات را از طریق پرونده دانشجویی آن عزیز در دست داشتند که اینطور سریع برنامه تلویزیونی هم برایش ساختند.
به جز شما هم دیگر اعضای انجمن اسلامی بازداشت یا بازجویی شدند؟
غیر از من یکی دیگر از دوستان هم بود که مورد بازجویی قرار گرفت.
درباره تجمعی که روز سه شنبه ۲۶ بهمن ماه برگزار شد بگویید. شما در آن تجمع چه گفتید؟
ما در حیاط دانشگاه تهران جمع شدیم. دانشجویان زیادی از دانشکده سینما تئاتر و دانشکده معماری و شهرسازی و دانشکده کاربردی آمده بودند و همگی در مقابل دانشکده کاربردی جمع شدیم و من رفتم بالای سکو و درباره شهید ژاله صحبت کردم و گفتم که ایشان از اعضای انجمن اسلامی بوده و نه بسیج دانشجویی. و اظهار تاسف کردم که چرا هیچ یک از مسئولان دانشگاه در جمع بچه ها نبودند و عکس های دیدار با آیت الله منتظری در قم را بین بچه ها پخش کردیم تا همه حق و باطل را بفهمند . البته آقایان می گوبند فضا غبارآلود است اما ما که غباری نمی بینیم.
گفتید دانشگاه هنر بسیج فعالی ندارد. درباره تشیع جنازه فردا چه میدانید؟ آیا دانشگاه آن را برگزار میکند؟ ایا شما در تشیع شرکت خواهید کرد؟
مراسم فردا را من نمی دانم از طرف چه گروهی برگزار میشود. ظاهرا میخواهند از مقابل دانشگاه هنر ساعت ۸ تشیع جنازه باشد و ما هم به دوستان گفتیم دوست ماست و هرکس تشییع کند ما به آن خواهیم رفت . البته شرایط را می سنجیم. اگر می خواستند ما را به نام عده ای مصادره کنند در دانشگاه خودمان می مانیم و عزاداریمان را آنجا شروع میکنیم . اگر عزاداری ایشان هم مثل جعل کارت بسیج ژاله باشد ما خودمان را جعل نمیکنیم و عزاداری مان را همان ساعت ۸ صبح در دانشگاه هنر میکنیم و برای خون از دست رفته مان اشک می ریزیم . اما قرار است انجمن اسلامی و شورای صنفی ۱۲ تا ۲ ظهر در محوطه دانشکده کاربردی مراسم مستقلی داشته باشد تا یاد این عزیز را گرامی بداریم.
انجمن اسلامی دانشگاه هنر در یکسال اخیر آیا بازداشتی و اخراجی هم داشته است؟
بسیاری از دانشجویان تحت فشار هستند یکی از دوستان ما آقای حسین خانی دو بار بازداشت شد و دو ترم تعلیق و بعد اخراجش کردند. عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی بود. یکی دیگر از دوستان مان اخراج شد و دو تا از دوستان ما از ورود به کارشناسی ارشد منع شد. بعد از مراسم ۱۶ آذر امسال ۶نفر از دانشجویان دانشگاه هنر بازداشت شده بودند که بعد از دو هفته با وثیقه آزاد شدند. اما هنوز دانشجویان تحت فشار نیروهای حراست دانشگاه هستند.

حرف آخر:

در آخر خطاب به تمام فعالان دانشجویی میگویم. شقاوت این آقایان امنیتی حد و مرزی ندارد .

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

تدابیری برای اعتراض بزرگ؛ دستبندهای سبز نشانه اتحاد است

دوباره سبز می شویم
فراخوان برای استفاده از نمادهای سبز در روزهای منتهی به راهپیمایی 25 بهمن با استقبال فراوانی از سوی هواداران جنبش سبز روبرو شده است. نمادهای سبز حامل این معناست که شهروندان معترض یکدیگر را در فضاهای عمومی شهر ببینند و از دیدن هم دلگرمی بگیرند. برخی گزارش شهروندان خبرنگار حاکی از آن است که طی روزهای اخیر تعداد قابل توجهی از هواداران جنبش پس از ماه ها دوباره دستبدهای سبز را به دست کرده اند. یکی از کاربران فیس بوک صبح امروز ( پنجشنبه ) در صفحه اش نوشته است :" ماه ها بود که چنین صحنه ای ندیده بودم. داخل واگن مترو چند نفر با دستبندهای سبز توجهم را جلب کردند. به این صحنه ها خوشبینم. امیدوارم حماسه ای همچون 22 خرداد را در 25 بهمن شاهد باشیم. ما بیشماریم." گروهی از کاربران و کنشگران جنبش در همین راستا پیشنهاد داده اند که شهروندان معترض برای نشان دادن همبستگی خود از روز 22 بهمن یعنی سه روز مانده تا روز راهپیمایی نمادهای سبز را با خود حمل کنند. پیشنهاد استفاده از نمادهای سبز شامل دستبند و همچنین آویزهای سبز رنگ به آنتن یا شیشه اتومبیل هاست. فراخوان هایی که شهروندان سبز را به استفاده از نمادهای سبز دعوت می کنند در واقع بخشی از پروسه پر شور و حرارت آگاهی رسانی جمعی است. در یکی از این فراخوانها آمده است :" حواسمان باشد الزامی ندارد حتما کارهای بزرگی را انجام دهیم که ممکن است خطرناک باشند. زمانی که هر کس به اندازه وسع خودش تلاش کند توان های باور نکردنی شکل می گیرد. پس در این راه حتی جذب یا همراه کردن یک نفر را هم کوچک نشماریم که قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود. ما بیشماریم و تجربه دوباره بیشمار بودن را دوست داریم زیرا کلیدی ترین راه پیروزی است."

برگه های کوچک نتایج بزرگ

تنوع در شیوه های آگاهی رسانی عمومی برای راهپیمایی 25 بهمن در نوع خود شگفت آور است. در صفحه فیس بوکی که به مناسبت راهپیمایی 25 بهمن باز شده و تاکنون بیش از 25 هزار نفر از آن پشتیبانی کرده اند مجموعه گسترده ای از این شیوه های بدیع دیده می شود. برای مثال نمونه های مختلفی از "تگ" های کوچک برای دعوت به مراسم راهپیمایی در این سایت قرار گرفته که کاربران می توانند از آن پرینت بگیرند و سپس با کپی کردن آن، دعوت نامه ها را در فضای عمومی شهر میان مردم پخش کنند. دعوت نامه هایی که روی این سایت قرار گرفته نه فقط متعلق به مسیر راهپیمایی در تهران بلکه شامل برخی مسیرهای پیشنهادی در شهرستان ها نیز می شود. یکی از کسانی که نمونه ای از " تگ" های دعوت به مراسم راهپیمایی را طراحی کرده شیوه مناسب تکثیر آن را نیز توضیح داده است و یکی از کاربران فیس بوک بوک هم در کامنتی که پای پست مربوط به شعارنویسی در صفحه 25 بهمن گذاشته، آورده است:" تا دیر نشده , هر کسی از هر دانشگاهی که هست , یا دوست و رفیق و فامیل تو دانشگاه دارد , زود هماهنگ کنه که در دانشگاه ها اعلامیه برای تجمع بیرون دانشگاه بدهند . هیچ کاری نداره . هزینه اش چند تا پرینت اعلامیه است."

دیوارهای آزادی

تصاویری که از دیوارهای معابر عمومی شهر تهران مخابره می شود نشان از حجم گسترده شعار نویسی برای راهپیمایی 25 بهمن دارد. تولید انبوهی از شعارهای جدید که در آن سرنوشت دیکتاتورهای تونس و مصر به رهبران جمهوری اسلامی گوشزد شده است مضمون بسیاری از این شعارهاست. نویسنده وبلاگ "هنر سبز" در تشریح مشاهدات خود از شعارنویسی ها برای راهپیمایی 25 بهمن از حجم بالای شعارهای نوشته شده روی دیوارها ابراز خوشحالی کرده و گفته است:" "سربازان شعار نویس بپا خیزید، قیمت یک ماژیک و اسپری سبز روی هم می شود 2 هزار تومان." او همچنین از تلاش خود و دوستانش برای نوشتن شعارهایی در حمایت از جنبش سبز خبرداده است. در یکی از اطلاعیه های مربوط به سازمان دهی تجمع 25 بهمن نیز آمده است : دیوار نویسی روش بسیار موثری است. اگر می توانید با همکاری دوست یا اعضای گروه تان این کار را انجام دهید. جایی که مطمئن باشید خطری تهدیدتان نمی کند.." در این اطلاعیه تصریح شده:" حمل یک ماژیک بالاخص در تاریکی عمل بی خطری است. با نوشتن جملات کوتاه روی کیوسک تلفن، پل عابر پیاده و دیگر مکان هایی عمومی به ادامه راه کمک بسیاری خواهیم کرد.در این حال شعارنویسی روی اسکناسها هم به شکل خیره کننده ای افزایش یافته است. منابع خبری جرس از تهران گفته اند که در روزهای پس از فراخوان رهبران جنبش شعار نویسی روی اسکناس ها پس از ماه ها دوباره به شکل وسیعی آغاز شده است. یکی از خبرنگاران اصلاح طلب در تهران پیرامون مشاهدات خود از رواج دوباره اسکناس نویسی به جرس گفته است : در تحریریه تقریبا همه همکارانم این چند روز اسکناس نویسی می کنند. روی خیلی از اسکناس ها نوشته اند: 25 بهمن؛آزادی را التحریر می کنیم " .

شبکه رنگین کمانی

تکاپوی کم سابقه کنشگران جنبش سبز و اتکای آنها به مجموعه ای از شیوه های خلاقانه برای سازماندهی راهپیمایی 25 بهمن نشان می دهد که استراتژی اصلی جنبش یعنی گسترش شبکه های اجتماعی طی یک سال گذشته با سرعت قابل ملاحظه ای پیشرفت داشته است. نگاهی به این شبکه اجتماعی متنوع و رنگین کمانی بیانگر عطش سبزها به احراز دوباره توانمندی هایشان است. آنها خود را برای اعتراضی بزرگ آماده می کنند و تردیدی نیست که شور و شوق آنان ترس و تشویشی دوباره را بر ذهن سران حکومت، حاکم ساخته است.